باز هم از سانای
دختر دوست داشتنی من سانای چند مدتی هست که خودت کامپیوتر را بدون کمک کسی روشن می کنی .وشروع به بازی با بازی مورد علاقه ات میشی .خیلی جالبه همه مراحل را خودت پیش می ری آخر سر از بازی خارج می شی . تصاویر و کارتونها را هم باز میکنی ویکی یکی همه را تماشا می کنی .نقاشی هم میکشی صفحه جدید باز میکنی ذخیره میکنی .وصفحات را مینی مایز وماکسمایز می کنی . تعداد شماره تلفن هایی که حفظ کردی بیشتر شده علاوه بر شماره تلفن خونه بابا بهروز شماره موبایل بابات- شماره خونه آقاجون که دست مستاجر بود وشماره پایین رو حفظ کردی مادر بزرگت میگه: ازش شماره تلفن پایین رو پر...